سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شما را به دوری از هوس سفارش می کنم که هوس به کوری فرا می خواند و آن گمراهی آخرت و دنیاست [امام علی علیه السلام]
مؤسسه خیریه حضرت رقیه (س) استان بوشهر
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» در حوالی بساط شیطان

در حوالی بساط شیطان

 

در حوالی بساط شیطان دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب می‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هیاهو می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر می‌خواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خیانت،‌ جاه‌طلبی و ... هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می‌داد. بعضی‌ها تکه‌ای از قلبشان را می‌دادند و بعضی‌ پاره‌ای از روحشان را. بعضی‌ها ایمانشان را می‌دادند و بعضی آزادگیشان را. شیطان می‌خندید و دهانش بوی گند جهنم می‌داد.

 

حالم را به هم می‌زد. دلم می‌خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم. انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم،‌فقط گوشه‌ای بساطم را پهن کرده‌ام و آرام نجوا می‌کنم. نه قیل و قال می‌کنم و نه کسی را مجبور می‌کنم چیزی از من بخرد. می‌بینی! آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند. جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیک‌تر آورد و گفت‌: البته تو با اینها فرق می‌کنی.تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات می‌دهد. اینها ساده‌اند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب می‌خورند. از شیطان بدم می‌آمد. حرف‌هایش اما شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت. ساعت‌ها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به جعبه‌ای عبادت افتاد که لا به لای چیز‌های دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم. با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد. به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم. توی آن اما جز غرور چیزی نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم، فریب. دستم را روی قلبم گذاشتم،‌نبود! فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته‌ام. تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم. می‌خواستم یقه نامردش را بگیرم. عبادت دروغی‌اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم، شیطان اما نبود. آن وقت نشستم و های های گریه کردم. اشک‌هایم که تمام شد،‌بلند شدم. بلند شدم تا بی‌دلی‌ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را.

و همان‌جا بی‌اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم. به شکرانه قلبی که پیدا شده بود.

برگرفته شده از وبلاگ جاده خاطرات، سحر خانم  http://jadekhatereha.parsiblog.com



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا ( شنبه 89/1/21 :: ساعت 12:57 صبح )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سیماى حضرت فاطمه علیهاالسلام در روز قیامت
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 1
>> بازدید دیروز: 25
>> مجموع بازدیدها: 64093
» درباره من

مؤسسه خیریه حضرت رقیه (س) استان بوشهر

» پیوندهای روزانه

چه لذتی دارد حجاب [59]
استخاره [55]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دعا . رجب . ماه . نماز .
» آرشیو مطالب
خرداد ماه 89
اردیبهشت89
فروردین89
اسفندماه88
مهر 88
شهریور 88
مردادماه88
تیرماه 88
اردیبهشت88
خرداد88
دیماه87
مرداد87
اسفند89

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
لحظه های آبی
دفاع نیوز فرهنگ شهادت
کانون فرهنگی هنری مسجد ولیعصر (عج)کنگان
شبح سیاه
سربازی در مسیر
تبلیغ ِآگهی
مکتب وحی
رند
طراحی هر پوستر و بنری که شما بخواین
یاسین مدیا
سایت خبری استان بوشهر
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری اسلامی ایران
مردم یار
یاوران دکتر احمدی نژاد
شهید آوینی
سایت رسمی اهدا عضو
آقای بهجت (دامت برکاته)
معروف یاران
حریم یاس
هیئت الرضا
کانون وبلاگ نویسان مذهبی
پایگاه اطلاع رسانی شیعیان
ذاکرین
رقیه خاتون
بچه های قلم
جاده خاطره ها
پایگاه اطلاع رسانی فرهنگی شاهد
خبرگزاری فارس
مؤسسه خیریه خادمان حریم ولایت

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان



























» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب