»» 40سخن گهربار از پیامبر اکرم (ص)
40سخن گهربار از پیامبر اکرم (ص)
به مناسبت عید سعید مبعث ، تصمیم گرفتیم 40 مورد از کلمات نورانی رسول خدا (ص) را در وبلاگ قرار دهیم تا همه علاقمندان به آن وجود نورانی بتوانند از این سخنان استفاده نمایند .
1) هرکه از امت من 40 حدیث حفظ کند و قصدی جز رضای خدا و اجر قیامت نداشته باشد روز قیامت با 1- انبیاء2- شهدا 3- صدیقین 4- صالحین محشور خواهد شد واینان خوش رفقایی هستند.
2) حیاء از نشانه های ایمان است (تحفل العقول صفحه 95 )
3) مومن همه چیزش محترم است : 1- آبرویش2- مالش 3- خونش
4) ترک بدی صدقه بشمار می آید.
5) با خویشاوندان خود در ارتباط باشید هر چند به یک سلام گفتن باشد .
6) از لغزش گرفتاران در گذرید.
7) بر امتم بر 3 صفت نگرانم: 1- بخل غالب 2- هوای نفس که پیروی شود 3- پیشوایی گمراه
8) نیکوکار نکوهش شده مشمول رحمت است.
9) با یکدیگر دست بدهید که با هم دست دادن کینه را از بین میبرد .
10) هر کس که حرام قرآن را حلال شمارد به قرآن ایمان ندارد.
11) قرآن درمان درد های بشر است.
12) دعا حقیقت عبادت است.
13) قرض ذلت است.
14) تدبیر نصف معاش است .
15) دوستی با مردم نصف عقل است .
16) سلام قبل از گفتار است.
17) نیکو سئوال کردن نصف علم است.
18) ملاک دین پرهیزگاری واجتناب از گناه است .
19) انتظار فرج به وسیله صبر عبادت است.
20) گدائی توانگر آتش است.
21) ذکر نعمتهای خدا شکر است .
22) علمای عامل در میان خلق امین خدایند.
23) سرآمد حکمتها ترس از خداست .
24) بهشت خانه ثروتمندان است .
25) بهشت زیر سایه شمشیر است .
26) بهشت زیر قدم مادران است .
27) روزه سپر آتش است .
28) خیانت موجب فقر است .
29) خواب صبح مانع روزی است .
30) هر کار نیکی صدقه است .
31) آفت علم فراموشی است .
32) آفت سخن دروغ است .
33) آفت خرد سفاهت است .
34) آفت سخاوت منت است .
35) آفت عبادت سستی است .
36) آفت شجاعت ستم است .
37) آفت زیبایی خود پسندی و کبر است .
38) علم دوست مومن است .
39) سائل تحفه ای است که خداوند بر در خانه مومن می فرستد .
40) نماز نور مومن است .
از کتاب نصایح باب اول پندهای یگانه
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا ( جمعه 89/4/18 :: ساعت 6:49 عصر )
»» پیامک ( اس ام اس ) مبعث رسول اکرم (ص)
نور عترت آمد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد می دهد
عید مبعث مبارک باد
از بعثت او جهان جوان شد
گیتى چو بهشت جاودان شد
این عید به اهل دین مبارک
بر جمله مسلمین مبارک
رفته خود از عرش تا به فرش سراسر
زیر فلک سایه لوای محمد(ص)
نوری(سیّاره) یافت راه هدایت
تا که شدش عشق رهنمای محمد(ص)
عید مبعث مبارک
آوای بخوان بخوانِ او می ریزداز غار
صدای گفت وگو می ریزدمی
گفت فرشته: اقرأ باسم ربک
عشق است کز آسمان فرو می ریزد
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
خواند زبان دلم ثنای محمد(ص)
ماند خرد خیره در لقای محمد(ص)
دیده دل، جام جم به هیچ شمارد
سرمه کند گر زخاک پای محمد(ص)
عید مبعث بر همگان مبارک
تویی هم مصطفی و هم محمد تو را در آسمان نامند احمد
تو کانون صفا مرد یقینی تو عین رحمه للعالمینی
عید مبعث مبارک باد
بعثت نه این سرور، سرور ولایت است
مبعث نه این چراغ، چراغ هدایت است
خورشید چون ز شرق حرا پرتو افکند
احمد نه این فروغ، فروغ رسالت است
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
به امر رب خود لبیک گوییم
به همراه ملائک جمله گوییم
سلام و رحمت حق بر محمد
اللهم صل علی محمد
امید آن که لیاقت رحمتی از الطاف رحمة للعالمین را داشته باشیم و این روز را به یادش گناه نکنیم
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
سلام بر مبعث، بهاریترین فصل گیتی!
سلام بر مبعث، فصل شکفتن گل سرسبد بوستان رسالت!
سلام بر مبعث؛ روزی که گلهای ایمان در گلستان جان انسان شکوفا شد!
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
سلام بر مبعث، عید بزرگ نجات از حیرت و سرگردانی، عید ختم ناامیدی،
عید تمایز عدل و ظلم، عید بیداری و تعهّد، عید هدایت
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
سلام بر مبعث، پیام خیزش انسان، از خاک تا افلاک !
سلام بر مبعث، انفجار نور و ظهور همه ارزشها در صحنه حیات بشر !
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
امروز روز تکوین آیههای رسالت است. روز تجلّی رحمت الهی.
عید پیامبری رسول خدا(ص) مبارک
ادامه پیامک ویژه مبعث حضرت رسول ص
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا ( جمعه 89/4/18 :: ساعت 6:46 عصر )
»» تمنای تو در دست پوسیده
دارم اینجا میپوسم. آنقدر خاک خوردهام که گرد زمان روی سقف خانهام نشسته است. سقف خانهام زیر پای دیگران است و هر از گاهی، پنجشنبهای، جمعهای کسی سنگ قبرم را شستوشو میدهد.
اینجا مردهها آرزو میکنند که ای کاش هر روز، پنجشنبه و جمعه باشد، اما باور کن برای من فرقی ندارد! وقتی تو نمیآیی، ای کاش دو روز آخر هفته را خواب باشم و بیشتر مرده باشم! وقتی نباشی، میخواهم نباشم و چیزی نبینم، اما از دست روحم کلافه میشوم؛ او میبیند و به من منتقل میکند. بعضی وقتها دوست دارم روحم را خفه کنم! دودستی!
گریه نکن! همین که پس از سالها آمدی، خوب است. خوبم! خوب من! اشکهایت که روی سنگ قبرم میریزد، قلبم را به ضربان میآورد و دل سنگ را هم میشکند.
امروز، وقتی از دور میآمدی و گامهایت را روی سقف خانههای همسایههایم میگذاشتی، حس آشنا، دور و غریبی داشتم. آن دنیا هم که بودم، آهنگ قدمهایت مثل صدای تپش قلب بود؛ صدای زندگی و تپشی آرام.
امروز از دور که به سمت قبرم میآمدی، خودم را گم کرده بودم. به دست و پای روحم افتادم که: «تو را به ارواح همه این مردهها، لحظهای با من باش، برگرد، من به تو احتیاج دارم، باید تکانی به خودم بدهم. کسی دارد میآید که همه این سالها چشمم به راه آمدنش پوسید.»
روح سرکش من اما دورتر از همیشه ایستاد و من دیدم که روحم گریه میکند. یادم هست آن دنیا هم که بودم، روح من با تو بود! و من همان دنیا هم بعضی وقتها، نه! بیشتر وقتها مرده بودم! اصلاً نبودم، چون روحم با تو بود.
و حالا که بالای سرم و کنار سنگم نشستهای، من و روحم هر دو عذاب میکشیم که دستمان به دست تو نمیرسد؛ هرچند آن دنیا هم نرسید! و حالا ما از دست رفتهایم. از دست شما! دستم دارد میپوسد و شاید تا حالا پوسیده باشد. دستی به خاک زیر پایت بزن و مشتی خاک بردار تا شاید ذرهای از خاک من و دست پوسیدهام با انگشتهایت بازی کند و از لابهلای آنها باز به زمین برگردد و چه حس خوبی به من «دست» میدهد وقتی دست خاک شدهام به دست تو میرسد!
چه خوب شد که آمدی. من اینجا هر شب مثل آدمهایی که «کشته، مرده کسی هستند!» آرام و قرار ندارم. مردههای دیگر از دستم عاصی شدهاند. میگویند شبها روح من در خواب (در خواب من) راه میرود و مدام اسم کسی را صدا میزند.
من هنوز هم بعضی وقتها روحم را به سراغ تو میفرستم تا از دور، قدم زدنها و گام برداشتنهایت را تماشا کند. تا بر بام تو بنشیند و به «چشمهایت» خیره شود و به جای من اشک بریزد.
من تمام این سالها که اینجا خاک شدهام، به این فکر میکنم که «باید فردا تو را حتماً به بهشت ببرند!» راستی! مرا کجا خواهند برد؟ مهم نیست. به جهنم! اما میگویند اگر کسی به بهشت برود، دیگر روی جهنم را نمیبیند.
و بعد تو را به بهشت میبرند و من (چه در بهشت و چه در جهنم باشم) آرزو میکنم که ای کاش درختی باشم که تو زیر سایهاش آرام بگیری. ای کاش در میان آن همه رود و نهر روان، من جوی آب کوچک و چند شاخهای باشم که از زیر پای تو میگذرد و چشمهای باشم که زیر پای تو میجوشد. آری! میجوشم... مثل آن دنیا، یادت هست؟ چقدر «تشنه» تو بودم همیشه. و فردا اگر جوی آبی زیر پای تو باشم و وقتی از حرارت تو عبور کنم، تمام خودم را خواهم نوشید! بیآنکه خدا بداند!
و شاید من تنها کسی باشم که فردا از بهشت رانده شوم! آخر، من هم آدمم!
نوشته شده در روزنامه ایران مورخ 29 اردیبهشت 1389 توسط مهدی جابری و وبلاگ جاده خاطره ها
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا ( پنج شنبه 89/2/30 :: ساعت 4:46 عصر )
»» آیا امام با حجاب اجباری موافق بودند؟
آیا امام با حجاب اجباری موافق بودند؟
این روزها یکی از بحث هایی که بسیار مطرح می شود این است که حجاب در کشور ما نباید اجبار می شد و بعضی هم می گویند امام (ره) با اجبار حجاب مخالف بودند . این مقاله دلیل اجباری شدن حجاب را از دیدگاه بنیانگذار انقلاب بیان می کند:
ممکن است تعرض به زن ها در خیابان و کوچه و بازار، از ناحیه منحرفین و مخالفین انقلاب باشد. از این جهت، کسى حق تعرض ندارد و اینگونه دخالت ها براى مسلمان ها حرام است، و باید پلیس و کمیتهها از اینگونه جریانات جلوگیرى کنند.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ، اجبار حجاب بانوان در اداره ها و سطح کشور را از اولویت های برنامه های فرهنگی نظام قرار دادند و ذره ای در این امر نرمش از خود نشان ندادند، چرا که بی حجابی و بی بندوباری را به حق ترفند استعمار برای تخدیر و به نابودی کشیدن نسل کشورها می دانستند.
بنابر این از همان روزهای اوّل انقلاب به مسئولان دولت وقت، برای جلوگیری از بی حجابی نهیب زدند: «الآن وزارتخانهها- این را مىگویم که به دولت برسد، آنطورى که براى من نقل مىکنند- باز همان صورت زمان طاغوت را دارد. وزارتخانه اسلامى نباید در آن معصیت بشود. در وزارتخانههاى اسلامى نباید زن هاى (بى حجاب) بیایند، زنها بروند اما با حجاب باشند. مانعى ندارد بروند اما کار بکنند، لکن با حجاب شرعى باشند، با حفظ جهات شرعى باشند.» صحیفه نور ج6 329
ما نمىتوانیم و اسلام نمىخواهد که زن به عنوان یک شى ء و یک عروسک در دست ما باشد. اسلام مىخواهد شخصیت زن را حفظ کند و از او انسانى جدى و کارآمد بسازد. ما هرگز اجازه نمىدهیم تا زنان فقط شیئى براى مردان و آلت هوسرانى باشند .
امام خمینی (ره) چادر را حجاب برتر می دانستند و در خاطره یکی از همراهان امام راحل در «نوفل لوشاتو » میخوانیم: «در مورد حجاب هم وقتی از فرانسه آمدم، هنوز با مانتو و شلوار و مقنعه بودم. یک بار در مهران، پایم صدمه دید و من با عصا و با همان مانتو و شلوار خدمت امام رفتم تا گزارش بدهم. امام فرمودند: اگر چادر ندارید، بگویم احمد برایتان بخرد. عرض کردم: نه حاج آقا! چون به کوه میرفتم و اسلحه روی دوشم بود و فشنگ به کمرم و قمقمه به پهلویم و گاهی هم باید سهپایه تیربار را روی دوش میگرفتم، چادر سرکردن برایم دشوار بود. فرمودند: چادر برای زن بهتر است. من از آن روز چادر سر کردم.»
حضرت امام(ره) راحل اگر چه چادر را حجاب کاملی می دانستند ولی پوشش های مشابه چادر ـ مانند مانتو گشاد ـ که موجب مفسده نمی شود را نیز کافی می دانستند و قائل بودند که اگر قرار باشد پوشش بانوان همراه با مفسده و خلاف اخلاق باشد باید از آن در جامعه جلوگیری شود همانطور که در پاریس در پاسخ خبرنگاران و بانوان محجبه ای که درباره میزان حجاب در ایران از ایشان سؤال کردند؛ فرمودند: «آرى در اسلام زن باید حجاب داشته باشد، ولى لازم نیست که چادر باشد. بلکه زن مىتواند هر لباسى را که حجابش را به وجود آورد اختیار کند. ما نمىتوانیم و اسلام نمىخواهد که زن به عنوان یک شى ء و یک عروسک در دست ما باشد. اسلام مىخواهد شخصیت زن را حفظ کند و از او انسانى جدى و کارآمد بسازد. ما هرگز اجازه نمىدهیم تا زنان فقط شیئى براى مردان و آلت هوسرانى باشند .»صحیفه نور ج5 294
«حجاب ایران، حجاب اسلام ، همین مقدارهاست. اسلام اینجا و آنجا ندارد. لکن یک جهات خارجى گاهى در کار هست. به طورى که یک مفسدهاى باشد، یک اختلاف اخلاقى بشود، یک- عرض مىکنم- چیزهایى باشد، البته آن وقت باید جلوگیرى بشود ؛اما اگر نباشد اینطور، و ساده باشد و مثل سایرین با سادگى باشد، نه بى چادر(بامانتو) مانع ندارد.» صحیفه نور ج3 499
به فرموده مقام معظم رهبری ، حضرت امام (ره) تنها بانی بازگرداندن حجاب پس از کشف حجاب به ایران بودند چنانچه ایشان فرمودند: «امام (ره) آن مرد شجاع و بی نظیری بود که مسئله حجاب را به این مملکت برگرداند. هیچ کس دیگری غیر از امام نمیتوانست این کار را بکند اینهم یکی از اختصاصات امام. اگر غیر از امام هر کس دیگر بود از همین آقایان، بزرگان، عرض میکنم که مقدسین علماء، چه وچه و چه، هیچکس جرأت نمیکرد که بگوید مردم باحجاب بیایند بیرون، امام همان ماه های اوّل پیروزی انقلاب گفتند باید مردم با حجاب بیایند.» (سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه ـ 14/12/76 )
به فرموده مقام معظم رهبری ، حضرت امام (ره) تنها بانی بازگرداندن حجاب پس از کشف حجاب به ایران بودند
البته ایشان نیروهای انتظامی را برای برخورد با مظاهر بی حجابی ارجح می دانستند و در مقطعی که عده ای نفوذی و یا ناآگاه به بهانه مبارزه با بی حجابی و بد حجابی در معابر عمومی به ضرب وشتم زنان و دخترکان اینچنینی پرداخته بودند در پیامی چنین تصریح کردند:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ممکن است تعرض به زنها در خیابان و کوچه و بازار، از ناحیه منحرفین و مخالفین انقلاب باشد. از این جهت، کسى حق تعرض ندارد و اینگونه دخالت ها براى مسلمان ها حرام است، و باید پلیس و کمیتهها از اینگونه جریانات جلوگیرى کنند.
روح اللَّه الموسوى الخمینى صحیفه نور، ج12، ص: 502
امام(ره) راحل کشف حجاب و ایجاد اقلیتی از زنان و دخترکان خیابان گرد را از بزرگترین خیانت های رژیم طاغوت می دانستند و آنرا از جنایات بزرگ رضا شاه می خواندند که باید در نظام اسلامی با آن مقابله شود و می فرمود: «آن شقىّ جنایتکار( رضا قُلدر) دست به یک جنایت زد و آن جنایت کشف حجاب بود و به جاى اینکه نیمى از جمعیت ایران را فعال کند آن نیم دیگرى هم که نیمه مردان بود بهطور بسیار زیادى از فعالیت انداختند و این عروسک هایى که درست کردند و در همه ادارات جا دادند و در همه خیابان ها راه انداختند، آنهایى که در ادارات بودند، سایر افرادى که در ادارات بودند را هم از کارهاى خودشان بازداشتند و آنهایى که در خیابانها رها بودند، جوان هاى ما را به فساد کشاندند و فعالیت جوان هاى ما را از دست آنها گرفتند.» صحیفه نور ج17 59
و در یک کلام، حضرت امام (ره)برای حفظ ارزش بانوان و به بازی گرفته نشدن شخصیت آنان در جامعه بر حجاب تأکید می کردند.و می فرمودند: «و البته باید توجه داشته باشید که حجابى که اسلام قرار داده است، براى حفظ آن ارزش هاى شماست. هرچه را که خدا دستور فرموده است- چه براى زن و چه براى مرد- براى این است که، آن ارزش هاى واقعى که اینها دارند و ممکن است به واسطه وسوسههاى شیطانى یا دست هاى فاسد استعمار و عمال استعمار پایمال مىشدند اینها، این ارزشها زنده بشود.»
منبع:گروه خانواده و زندگی تبیان http://www.tebyan.net
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا ( سه شنبه 89/2/21 :: ساعت 12:34 صبح )
»» در حوالی بساط شیطان
در حوالی بساط شیطان
در حوالی بساط شیطان دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،دروغ و خیانت، جاهطلبی و ... هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد. بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای از روحشان را. بعضیها ایمانشان را میدادند و بعضی آزادگیشان را. شیطان میخندید و دهانش بوی گند جهنم میداد.
حالم را به هم میزد. دلم میخواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم. انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم،فقط گوشهای بساطم را پهن کردهام و آرام نجوا میکنم. نه قیل و قال میکنم و نه کسی را مجبور میکنم چیزی از من بخرد. میبینی! آدمها خودشان دور من جمع شدهاند. جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیکتر آورد و گفت: البته تو با اینها فرق میکنی.تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات میدهد. اینها سادهاند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب میخورند. از شیطان بدم میآمد. حرفهایش اما شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت. ساعتها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به جعبهای عبادت افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم. با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد. به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم. توی آن اما جز غرور چیزی نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم، فریب. دستم را روی قلبم گذاشتم،نبود! فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشتهام. تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم. میخواستم یقه نامردش را بگیرم. عبادت دروغیاش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم، شیطان اما نبود. آن وقت نشستم و های های گریه کردم. اشکهایم که تمام شد،بلند شدم. بلند شدم تا بیدلیام را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را.
و همانجا بیاختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم. به شکرانه قلبی که پیدا شده بود.
برگرفته شده از وبلاگ جاده خاطرات، سحر خانم http://jadekhatereha.parsiblog.com
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا ( شنبه 89/1/21 :: ساعت 12:57 صبح )
»» چرا باید بگوییم 'امام خامنه ای'؟
چرا باید بگوییم "امام خامنه ای"؟
متن زیر قسمتهایی از سخنان یکی از مسئولان دولتی است که توسط یکی از دوستان به ای میل حقیر ارسال شد. به نظرم جالب آمد و به همین خاطر منتشر کردم تا نظر دوستان را هم در این باره بدانم.
-
غربیها با سه کلیدواژهی آزادی، دموکراسی، و حقوق بشر افکار عمومی را اداره میکردند. شرقیها با دو کلیدواژهی مبارزهی پرولتاریا با امپریالیسم و برابری. امام پنج کلیدواژهی قرآنی را در مقابل آن پنج کلیدواژه قرار دادند.
-
اصل «امامتمحوری» مهمترین کلیدواژه بود. سیستم امت-امامت حرف جهانشمول اسلامی بود که در عرصهی سیاست احیا شد.
-
ده سال هر کاری کردیم، یک رسانهی غربی پیدا شود که بگوید «امام خمینی»، نشد! همه میگفتند «آیتالله خمینی».
-
سال 59 به یکی از اساتید یهودی آلمان گفتم «استاد! چرا رسانههای شما نمیگویند امام خمینی؟». خندهای کرد و گفت «آخر ما بعضی چیزها را متوجه شدیم!». کیفاش را باز کرد و یک کتاب درآورد. ترجمهی آلمانی کتاب «ولایت فقیه» امام بود. گفت «آقای خمینی یک تئوری جهانی دارد. وقتی ما بگوییم "امام"، ایشان بین کشورهای دنیا شاخص میشود. چون کلمهی "امام" قابل ترجمه نیست. ولی وقتی بگوییم "رهبر"، این کلمه در فرهنگ غرب بار منفی دارد. دیگر ما ایشان را کنار استالین و موسیلینی و هیتلر قرار میدهیم. کلمهی "رهبر" به نفع ما و کلمهی "امام" به نفع آقای خمینی است. از طرف دیگر اگر ایشان یک جایگاه دینی دارد، ما به ایشان میگوییم "آیتالله"، اما "امام" یک بار معنوی دارد! از طرفی ایشان آن طور میشود امام امت اسلامی که مسلمانهای دنیا را دور خودش جمع بکند!». با این صراحت این را به من گفت.
-
یک رسانهی غربی یا شرقی را پیدا نمیکنید که گفته باشد «امام خمینی». آن موقع ما امتحان کردیم رسانههای غربی آیا میپذیرند ما یک آگهی بدهیم به نام «امام خمینی»؟ میخواستیم 60،000 مارک بدهیم که یک آگهی چاپ کنند، قبول نکردند!
-
شهریور 58 که در مجلس خبرگان قانون اساسی شهید بهشتی کلمهی امامت را در قانون اساسی گذاشت، ریاست آن مجلس با آقای منتظری بود. امام خمینی گفت شما نمیتوانی مجلس را اداره کنی، برو کنار، آقای بهشتی اداره کند. وقتی شهید بهشتی آمد اصل پنجم را مطرح کند که ولی فقیه نائب امام زمان و امام امت اسلامی است، کشور ریخت به هم. بازرگان اعلام استعفای دستهجمعی دولت را کرد. امیرانتظام اعلام کرد که مجلس خبرگان قانون اساسی باید منحل شود. سر یک کلمه کشور ریخت به هم!
-
امامتمحوری، امّتگرایی، عدالتگستری، و دوقطبی مستکبرین-مستضعفین اساس تئوری امام خمینی بود.
-
امام خمینی از دنیا رفتند. آقای هاشمی رفسنجانی آمدند پنج روز بعد از رحلت امام خمینی در دومین خطبهی اولین نمازجمعهی بعد از رحلت امام، راجع به ولایت فقیه دو جمله گفتند. یک : «ما نمیخواهیم بعد از رحلت امام خمینی به جانشی ایشان "امام" بگوییم». این همه دعوا داشتیم با شرق و غرب؛ امام حاضر شد شهید بهشتی را قربانی کند برای این کلمه؛ قانون اساسی پنج بار روی امامت ولی فقیه تأکید کرده، امام این را از سال 48 مطرح کرده، شما میگویی نمیخواهیم؟ به اسم اعزاز امام خمینی گفتند به جانشیناش نمیگوییم امام! انگار یکی به شما بگوید من چون خیلی شما را دوست دارم، افکار شما را میخواهم با شما دفن کنم! جملهی دومشان این بود : «خبرگان مرجع تعیین نکرده است». یعنی جانشین امام خمینی نه مرجع است و نه امام.
-
وقتی ایشان جای «امام» گذاشت «رهبر»، «امّت» شد «ملّت». یعنی عملاً سیستم ملت-رهبر انگلیسیها را پذیرفتیم و سیستم امت-امامت امام خمینی را کنار گذاشتیم. وقتی «امّت» شد «ملّت»، عناصر امّت یعنی «خواهران و برادران قرآنی» -که وظایفی مثل امر به معروف و نهی از منکر نسبت به هم دارند-، تبدیل شدند به عناصر ملت یعنی «شهروند» و « هموطن».
-
اما کلمهی سوم یعنی «عدالت»؛ مقدسترین کلمهای که آقای هاشمی در دوران ریاستجمهوریشان ابداع و به تحمیل کردند به نظام اسلامی، کلمهی «توسعه» بود. فرق عدالت و توسعه این بود که «عدالت» را خدا و پیغمبر (ص) و علی مرتضی (ع) تعریف میکنند، اما «توسعه» را صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و صهیونیستهای عالَم.
-
در عرصهی بینالملل هم دو کلیدواژهی قرآنی «مستکبرین» و «مستضعفین» را ایشان اصلاح کردند و گفتند «مستکبرین» فحش و توهینآمیز است! به جایش بگوییم «قدرتهای جهانی»! خب وقتی گفتی «مستکبرین» باید با آنها «مبارزه» کنی، اما وقتی گفتی «قدرتهای جهانی» باید با آنها «تعامل» کنی. «مستضعفین» را هم کردند «قشر آسیبپذیر»؛ یعنی آدمهای بیعرضهای که خودشان پذیرای آسیباند!
-
پنج کلیدواژهی قرآنی امام خمینی که اساس گفتمان نهضت اسلامی بود، توسط ایشان تغییر پیدا کرد به همان کلیدواژههایی که دشمنان میخواستند.
-
تا موقعی که کلیدواژههای قرآنی امام خمینی –که رأس آنها امام بودن ولی فقیه است- احیا نشود، هر کاری که بکنیم، وصلهپینه کردن است.
-
شما هر لعنی که به ...... بکنید، این قدر جگر دشمنان نمیسوزد که بگویید «امام خامنهای».
-
مشکلی که هست هم این است که همه میگویند «دیگران بگویند ما هم میگوییم!». اصولگراها میگویند صداوسیما شروع کند، ما هم میگوییم! صداوسیما میگوید ما که از روحانیون نمیتوانیم جلو بیفتیم! روحانیون میگویند تا مدیران ارشد نظام خودشان نگویند که ما نمیتوانیم جلوی مردم بگوییم! مدیران ارشد میگویند وقتی جوانان انقلابی هم نمیگویند، ما بگوییم و هزینه بدهیم؟! و...
-
بعضی هم میگویند نگوییم چون قبلاً کسی (حشمتالله طبرزدی) این کار را کرده و سابقهی خوبی ندارد این کار در ذهن مردم! خب خوبها باید پرچمدار این کار شوند که این کار به اسم آنها ثبت شود و آن سابقه پاک شود.
-
آیتالله سید محمدباقر حکیم پا میشود میرود نجف. از آنجا نامه مینویسد به «حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای». یک هفته بعد شهیدش میکنند. آن مرد بزرگ میفهمد که باید از آنجا پیغام دهد «امام خامنهای». سید حسن نصرالله میفهمد در سختترین شرایطی که دارد، باید بگوید امام خامنهای! ما اینجا نشستهایم و نمیگوییم!
-
اگر نعمت خدا را قدر ندانیم، میفرماید «انّ عذابی لشدید». روز قیامت هم آنجا ندا داده میشود که «وقفوهم انّهم مسئولون، ما لکم لا تناصَرون». هی حرف را انداختند از این طرف به آن طرف.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا ( دوشنبه 89/1/9 :: ساعت 1:35 عصر )
»» ویژه نامه میلاد آفتاب هشتم
اشاره
یازدهم ذی القعده، سالروز میلاد با برکت پیشوای هشتم، خورشید تابان آسمان پرنور ایران، غریب آشنا، نگین خراسان، شهد شیرین مشهد، حضرت امام رضا علیهالسلام است. در این روز دیدگاه رنجور و خسته امام موسی بن جعفر علیهالسلام ، به چهره دلربا و جمال نورانی فرزند نورسیدهاش روشن شد و صبح سپید را از پس پرده شب تاریک نوید داد. در روز جشن و سرور اهل بیت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، سر بر آستان باعظمت حضرتش میساییم و ذرات غبار حرم پاکش را توتیای چشمان خود میکنیم.
امام رضا علیهالسلام در یک نگاه
وجود مقدس امام رضا علیهالسلام در سال شهادت جد بزرگوار خود امام صادق علیهالسلام به دنیا آمد. ایشان در دامن پرمهر و محبت پدر و مادر پاک دامن خود، مراحل رشد و شکوفایی جسمی و روحی را پشت سر گذاشت. امام رضا علیهالسلام مدت 35 سال از امامت پدر بزرگوار خود را درک کرد و از محضر نورانی حضرتش بهرهمند شد. آن حضرت از 35 سالگی امامت امت اسلامی را به عهده گرفت و در 55 سالگی به شهادت رسید.
ازدواج
تاریخ ازدواج امام رضا علیهالسلام به درستی معلوم نیست، ولی همسر گرامی حضرت، سبیکه یا خیزران، از زنان با فضیلت عصر خود بود. در عظمت شأن و مقام ایشان همین بس که امام کاظم علیهالسلام به یزید سلیط امر کرد سلام حضرت را به ایشان برساند. نیز امام جواد علیهالسلام تنها فرزند امام رضا علیهالسلام از ایشان متولد شده است.
موقعیت امام در مدینه
امام رضا علیهالسلام ، هفده سال از امامت بیست ساله خود را در شهر مدینه و در کنار اهل بیت خود سپری، و از آنجا امت اسلامی را رهبری و هدایت کرد. حضرت، شاگردان پدر را به دور خود جمع کرده، به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جد بزرگوارش امام صادق علیهالسلام پرداخت و در این راستا، گامهای استواری برداشت. موقعیت امام رضا علیهالسلام در مدینه، همه دانشمندان و شخصیتهای سیاسی و اجتماعی حجاز را تحت الشعاع قرار داده بود. ایشان در تمام شئون مادی و معنوی، پناهگاه و مرجعی برای مردم به شمار میآمد. وجود مقدس امام رضا علیهالسلام خود در این باره به مأمون فرمود: «اینکه من در اینجا ولیعهد شدهام، از نظرم هیچ بر موقعیتم نیفزوده است؛ زیرا من در مدینه، در جایگاهی بودم که نامهام به مشرق و مغرب حکومت اسلامی میرفت. در آنجا هیچ کس عزیزتر از من بود و هر کس حاجتی داشت، آن را از من میطلبید و من هم تا حد توان نیازهای نیازمندان را تأمین میکردم».
عصر هارون
امام رضا علیهالسلام پس از شهادت پدر بزرگوار خود، در سال 183 قمری، به امامت رسید. مدت امامت ایشان بیست سال بود که ده سال از آن در دوران هارون الرشید گذشت. این مدت، دوران آزادی نسبی فعالیتهای فرهنگی و علمی امام رضا علیهالسلام به شمار میرود؛ زیرا هارون در این مدت چندان با حضرت کاری نداشت و ایشان آزادانه به فعالیتهای خود ادامه میداد. امام رضا علیهالسلام ، در این دوره توانست شاگردانی را تربیت و علوم و معارف اسلامی را توسعه دهد. مهمترین علت کاهش فشار از طرف هارون، نگرانی وی از عواقب شهادت امام کاظم علیهالسلام بود؛ زیرا اگر چه هارون تلاش فراوانی برای پنهان کردن این جنایت به عمل آورد، اما سرانجام راز این جنایت بزرگ فاش شد و باعث نفرت مردم از هارون گردید. امام رضا علیهالسلام هم از این فرصت استثنایی استفاده کرده، امامت خود را آشکار ساخت.
امام رضا علیهالسلام و امین
با درگذشت هارونالرشید در سال 193 قمری در شهر طوس، فرزندش امین به خلافت رسید و به مدت پنج سال زمام امور کشورهای اسلامی را به دست گرفت. در این دوران، برخوردی میان امام رضا علیهالسلام و مأموران عباسی صورت نگرفته است؛ زیرا دستگاه خلافت عباسی، گرفتار اختلافهای داخلی و نبردهای امین و مأمون عباسی بر سر خلافت بود و فرصتی برای آزار و اذیت علویان به ویژه امام رضا علیهالسلام نداشت. امام، در فاصله سالهای 193 تا 198 قمری که مصادف با حکومت امین بود، از آزادی نسبی برخوردار بود و توانست با استفاده از این فرصت، کارهای ناتمام پدران بزرگوار خود را سر و سامان داده، خدمات علمی و فرهنگی زیادی به امت اسلامی عرضه کند.
عصر مأمون
با استقرار مأمون عباسی بر تخت سلطنت در سال 198 قمری، فصل تازهای از زندگی امام رضا علیهالسلام شروع شد. این بخش از زندگی حضرت، با ناملایمات و سختیهای فراوانی همراه بود و فرصت هر گونه فعالیت آزادانه را از ایشان گرفت. در این دوران پنج ساله، مأمون تصمیم گرفت امام را از مدینه به شهر مرو، مقر حکومت خود آورده، ضمن استفاده از موقعیت علمی و اجتماعیشان ،کارهای حضرت را زیر نظر بگیرد. مأمون ابتدا از امام به صورت محترمانه دعوت کرد تا همراه با بزرگان آل علی علیهالسلام به مرکز خلافت بیایند، ولی امام از قبول دعوت خلیفه خودداری کرد. مأمون اصرار فراوانی نمود و نامههای متعددی میان آن دو رد و بدل شد تا سرانجام حضرت به طرف شهر مرو حرکت کرد.
مسافر ایران
هنگامی که امام رضا علیهالسلام خود را از سفر به خراسان ناگزیر دید، در چند نوبت کنار مرقد پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله حاضر شد و با وداع خویش، نگرانی و ناخرسندی خود را از این سفر آشکار ساخت. بعد از مراسم وداع با جد بزرگوار و اهل بیت خود، کاروان امام به حرکت افتاد. مسیر حرکت امام از مدینه به خراسان به گونهای طراحی شده بود که از هر گونه واکنش احتمالی شیعیان و علویان به دور باشد. بر همین اساس، مأمون دستور داد حضرت را از داخل شهرهای شیعه نشین عبور نداده، احساسات و عواطف آنان را تحریک نکنند. آنان کاروان حامل امام را از شهر مدینه به بصره و از آنجا به شهر اهواز حرکت دادند. کاروان در ادامه مسیر خود، وارد فارس شد و آنجا را به قصد مرو ترک کرد. همچنین کاروانیان پیش از رسیدن به مرو، مدتی در نیشابور استراحت کردند.
نگین نیشابور
امام رضا علیهالسلام در میان استقبال با شکوه و بینظیر مردم نیشابور، وارد این شهر شد و چند روزی در آنجا اقامت گزید. امام رضا علیهالسلام در شهر نیشابور با نمایاندن چهره محبوب خود برای مردم ولایتمدار، در پاسخ به دو تن از علمای بزرگ شهر، حدیث سلسلةُ الذَّهب را چنین روایت فرمود: «من از پدر خود و پدرم از پدران خود و آنها از پیامبر اسلام و ایشان از جبرئیل و او از خداوند متعال شنید که فرمود: کلمه توحید (لا اله الّا اللّه) دژ مستحکم من است. هر کس وارد دژ من شود از عذاب و کیفر الهی در امان است». بعد از خواندن حدیث توحید، شتر امام به راه افتاد، ولی هنوز دیدگان هزاران انسان شیفته به سوی او بود که ناگهان ایستاد و امام سر خود را از کجاوه بیرون آورد و کلمات جاویدان دیگری به زبان جاری ساخت و با صدای بلند فرمود: «کلمه توحید شروطی هم دارد، من از جمله شروط آن هستم». امام رضا علیهالسلام با این بیان، مسئله ولایت را همانند تنهای بر آمده از ریشه درخت توحید معرفی کرد. در آن روز، این حدیث، به دست بیست هزار نفر نوشته شد.
خورشید مرو
کاروان حامل امام رضا علیهالسلام ، شهرها و روستاها را یکی پس از دیگری طی کرده و سرانجام پس از تحمل حدود چهارماه سفر و گذر از مناطق مختلف، در نیمه اول سال 201 قمری وارد شهر مرو، مرکز حکومت مأمون عباسی شد. با ورود امام به این شهر، شور و هیجان وصف ناپذیری مردم را فرا گرفت و شیفتگان مقام ولایت، با شور و احساسات پاک خود مقدم حضرت را گرامی داشتند. عبور مرکب امام از میان انبوه جمعیت که تا خارج شهر به استقبال آمده بودند، شکوهی فراوان و منظرهای شگفتانگیز پدید آورده بود. امام پس از طی مسیر و عبور از میان صفوف به هم فشرده مردم، در منزلی نزدیک مرکز حکومتی که از قبل آماده شده بود مستقر شد.
ولایتعهدی
چند روز پس از استقرار امام رضا علیهالسلام در مرکز حکومت عباسی، مذاکراتی بین حضرت و مأمون آغاز شد. مأمون تظاهر کرد میخواهد خلافت را به حضرت واگذار کند، ولی امام این پیشنهاد را نپذیرفت. مأمون که چیزی جز این از حضرت انتظار نداشت، از موقعیت پیش آمده استفاده کرده، هدف اصلی خود، یعنی واگذاری ولایتعهدی را به حضرت پیشنهاد کرد. امام باز هم نپذیرفت. مأمون از راه تهدید وارد شده و گفت: «باید پیشنهاد مرا بپذیری زیرا چارهای جز این نمیبینم. تو همواره بر خلاف میل من پیش میآیی و خود را از قدرت من در امان میبینی. به خدا سوگند اگر از قبول پیشنهاد ولایتعهدی خودداری کنی، تو را وادار به این کار میکنم و چنانچه باز هم قبول نکنی، به قتلت میرسانم». امام به ناچار پیشنهاد مأمون را پذیرفت و فرمود: «من به شرطی ولایتعهدی تو را میپذیرم که هرگز در امور مملکتی و در هیچ یک از امور دستگاه خلافت همانند عزل، نصب، حکم، قضاوت و فتوا دخالت نکنم».
اهداف شوم مأمون
یکی از ترفندهای سیاسی مأمون در مقابله با نارضایتی عمومی و فرونشاندن شورشها ،دعوت از امام رضا علیهالسلام بود تا از مدینه به خراسان بیاید و او از این راه خلافت خود را مشروعیت بخشد و با خیال آسوده حکومت کند. هدفهایی که مأمون در سیاست احظار امام رضا علیهالسلام به خراسان داشت عبارت است از: 1. زیر نظر داشتن فعالیتهای امام و جدا کردن حضرت از مردم؛ 2. کاشتن بذر شک و بدبینی و شایعات در مورد رهبری اهل بیت و اتهام گرایش به قدرت و سازش با حکومت؛ 3. جلب و جذب جنبشهای علوی؛ 4. داشتن انسانی نیرومند از نظر علمی و معنوی در دستگاه حکومتی خود برای برطرف ساختن مشکلات و تنگناها؛ 5. در دستداشتن امام به عنوان برگ برنده در مقابل علویان دیگری که با دستگاه عباسی مخالفت میکردند؛ 6. احساس خطر مأمون از طرف امام.
مأمون و نگارش عهدنامه
مأمون، عهدنامه ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام را به خط و انشای خویش نوشت و امام رضا علیهالسلام نیز به خط شریف خود بر این عهدنامه مطالبی اضافه کرد. در قسمتی از این عهدنامه که از سوی مأمون نوشته شده ، آمده است: «برای رسیدن به انتخاب ولیعهد، شب و روز به پیشگاه خدا مناجات کردم و از او خواستم در انتخاب ولیعهد کسی را الهام فرماید که خشنودی و طاعت خدا در آن باشد. به همین دلیل در افراد خاندان خود و علی بن ابی طالب با دقت نظر کردم و کسی را جز علی بن موسی نیافتم که برای این مقام لایقتر باشد». این عهدنامه در روز دوشنبه، هفتم رمضان سال 201 نوشته شد.
مناظرات علمی
مأمون پس از تحمیل مقام ولایتعهدی به امام رضا علیهالسلام ، جلسات گسترده بحث و مناظره تشکیل میداد و دانشمندان بزرگ را به این جلسات دعوت میکرد. اگرچه منظور از این جلسات در ظاهر اثبات مقام والای امام هشتم در رشتههای گوناگون علوم بود، در زیر پوشش ظاهری اهداف و مقاصد پلیدی دنبال میشد. مأمون میخواست مقام والای امام هشتم را تنها در بعد علمی منحصر کرده و به تدریج آن حضرت را از مسائل سیاسی کنار بزند و شعار جدایی دین از سیاست را عملی سازد. او مایل بود مسئله مناظره امام با علمای بزرگ زمان خود، نقل محافل و مجالس شود و همه علاقهمندان و عاشقان مکتب اهل بیت در جلسات خود به این مسائل بپردازند و از پیروزیهای امام در این مباحث سخن بگویند تا مأمون کارهای سیاسی خود را با خیال راحت دنبال کرده، آن را پوششی بر نقاط ضعف حکومت خود قرار دهد.
قیامها
در عصر امام رضا علیهالسلام ، قیامهای فراوانی از سوی علویان بر ضد دستگاه عباسی شکل گرفت. علت این انقلابها و قیامها، ظلم و فساد بیپایان خلفای عباسی به مردم و علویان بود. افزون بر این که آنان معتقد بودند رهبری جامعه اسلامی حق علویان است و عباسیان غاصبان خلافتاند. برخی از این قیامها عبارت است از:
1. قیام ابوالسرّایا: وی از نوادگان امام حسن مجتبی علیهالسلام است که یکی از گستردهترین انقلابهای عصر خود را رهبری میکرد. مرکز قیام ایشان کوفه بود. در این قیام دویست هزار تن از یاران خلیفه به دست انقلابیون کشته شدند.
2. قیام ابراهیم بن موسی بن جعفر علیهالسلام که در یمن انجام شد.
3. قیام محمدبن سلیمان، از نوادگان امام حسین علیهالسلام که در شهر مدینه قیام مردم را رهبری میکرد.
4. قیام محمد دیباج، فرزند امام صادق علیهالسلام و عموی امام رضا علیهالسلام که در مکه و نواحی حجاز رخ داد.
شاگردان
امام رضا علیهالسلام در مدت بیست ساله امامت خود، شاگردان بسیاری را تربیت کرد و آنها را به سر منزل کمال رساند. در منابع اسلامی، اصحاب و شاگردان حضرت بیش از سیصد نفر ذکر شده که برای نمونه، به چند از آنان اشاره میکنیم:
1. احمدبن محمد بَزَنطی کوفی که از افراد مورد اعتماد و اطمینان، و از راویان احادیث اهل بیت است. وی از محضر امام کاظم علیهالسلام و امام رضا علیهالسلام کسب فیض نمود و کتابی در معارف اسلامی نوشت. بزنطی در سال 221 قمری از دنیا رفت.
2. احمدبن محمد اشعری قمی که از مفاخر و بزرگان فقهای قم بوده، از محضر امام رضا علیهالسلام ، امام جواد علیهالسلام و امام هادی علیهالسلام کسب فیض کرده است.
3. زکریابن آدم که از بزرگان امامیه به شمار میآید. در عظمت علمی او همین بس که امام رضا علیهالسلام به علی بن مسیب فرمود: «هر زمان که به ما دسترسی نداشتی، مسائل و معارف خود را از زکریابن آدم بپرس». قبر پاک زکریا، در قبرستان شیخان شهر مقدس قم است.
آثار
وجود منبع علوم آل محمد صلیاللهعلیهوآله و فیض ربوبی در شهر مدینه، باعث شد تا دانشمندان و بزرگان جهان اسلام از نقاط مختلف برای کسب فیض از محضر امام رضا علیهالسلام به مدینه آمده و از علوم ایشان بهرهمند شوند. ایشان در مدت امامت خود توانست آثار مهمی اعم از تفسیر قرآن، اخلاق، احکام اسلامی، پزشکی و... از خود به یادگار بگذارد. امام رضا علیهالسلام آثاری داشتهاند که برخی از آنها عبارت است از: رسالهای در مورد حلال و حرام و واجب و مستحب که به درخواست مأمون خلیفه عباسی نوشته و برای او فرستاد؛ رسالهای در طب و مسائل مختلف پزشکی که حضرت، خواص دارویی گیاهان و انواع میوهها را بیان فرموده است؛ رسالهای در علل و فلسفه احکام که در جواب پرسشهای محمدبن سنان برای وی نوشت.
اوضاع فرهنگی
عصر امام رضا علیهالسلام از نظر اعتقادی، فکری و فرهنگی، عصر آشفتهای بود. مکتبهای فقهی و کلامی متعددی در متن جامعه حضور داشتند و هر کدام از آنها در ایجاد فساد عقیدتی در میان مردم تلاش میکردند. واقفیه، یکی از گروههای دامنهداری بود که به امامت امام رضا علیهالسلام ، اعتقادی نداشتند. آنها بر این باور بودند که امام کاظم علیهالسلام ، همان مهدی موعود بوده، از نظرها غایب شده است. سران این گروه منحرف، به خاطر مسائل مادی، حاضر شدند با دادن رشوه، مسئله امامت امام رضا علیهالسلام را مسکوت بگذارند. فرقههای غلات، مفوّضه، مُرجئه، جبریون و اهل حدیث، از دیگر فرقههای اسلامی بودند که به ترویج افکار و اندیشههای خود میپرداختند. افزون بر فرقههای اسلامی، یهودیان، مسیحیان، مجوسیان و ستارهپرستان نیز با مطرح کردن شبهههای دینی، سعی میکردند مسلمانان را از دایره اسلام خارج کنند.
مسافر بغداد
پس از سپردن منصب ولایتعهدی به امام رضا علیهالسلام مردم بغداد که مهمترین سنگر و پناهگاه عباسیان بود، دست به آشوب و شورش همگانی زدند. آنان به خارج شدن خلافت از دست عباسیان و سپردن آن به دودمان حضرت زهرا علیهاالسلام معترض بودند و به همین دلیل، مأمون را از خلافت عزل و با ابراهیم بن مهدی معروف به ابنشکله، یکی از لجوجترین دشمنان امام علی علیهالسلام بیعت کردند. وقتی این خبر به گوش خلیفه رسید، برای فرونشاندن شورش و خلاصی از محبوبیت روز افزون امام در خراسان، به حضرت دستور داد تا همراه لشکر به سوی بغداد حرکت کند. مأمون قصد داشت خودش در مرو باقی بماند. امام با درخواست مأمون مخالفت کرد و خلیفه مجبور شد همراه امام به سوی بغداد حرکت کند.
توطئه
مأمون به همراه امام رضا علیهالسلام و فضل بن سهل وزیر ایرانیاش، با لشگر بزرگی از مرو حرکت و در مسیر راه به سرخس رسیدند. در آنجا مأمون برای از بین بردن امام و فضل نقشه کشیده بود. به همین دلیل از آن دو خواست تا همراه او به حمام سرخس بروند. مأمون میخواست نقشه شوم خود را به دست مردان مسلح خود عملی کند. امام رضا علیهالسلام پیشنهاد مأمون را نپذیرفت و از قبول درخواست مکرر خلیفه سرباز زد. امام، حتی فضل بن سهل را نیز از این کار منع کرد، ولی او به حرف حضرت گوش نداد. هنگامی که فضل وارد حمام شد، به دست نوکران مأمون به قتل رسید و امام رضا علیهالسلام از این توطئه مأمون جان سالم به در برد.
هدیه به دوست
معمر بنخلا میگوید: به سوی خراسان میرفتم که در بین راه، ریّان بن صلت به من گفت: دوست دارم وقتی به خراسان رسیدی، سلام مرا به امام رضا علیهالسلام برسانی و از حضرت بخواهی یکی از پیراهنهای خویش را با درهمهایی که به نام ایشان ضرب شده، به من ببخشد. معمر میگوید: همین که به محضر امام شرفیاب شدم، بیمقدمه فرمود: ریّان کجاست؟ آیا دوست دارد با ما ملاقات کند و ما از پیراهن خود او را بپوشانیم و از درهمهای خویش به او بدهیم؟ معمر میگوید: گفتم سبحاناللّه! قسم به خدا که من هنوز سؤالم را مطرح نکرده بودم. امام فرمودند: ای معمر! مؤمن، صاحب توفیق است. برو و به ریان بگو نزد ما بیاید. ریان به محضر امام مشرف شد و یکی از پیراهنهای حضرت را گرفت. وقتی از خانه حضرت خارج میشد، از او پرسیدم: چه چیزی در دست داری؟ گفت: سی درهم.
خبر از سرّ درون
شخصی به نام ابوحامد میگوید: روزی به امام رضا علیهالسلام نامهای نوشته و از حضرت درخواست کردم در حقم دعا کند. حضرت در جواب نامه نوشت: برایت دعا کردم، ولی نماز عصر خود را از وقت خود تأخیر نینداز و زکات اموالت را پرداخت کن. وقتی نامه حضرت را خواندم، به خود آمده گفتم: من در نامه خود در مورد نماز عصر و زکات سؤالی نکرده و کسی جز از خدا از این مطالب آگاه نبود. من همواره نماز عصر را در لحظههای پایانی وقتش میخواندم و زکات اموال خود را هم مرتب نمیدادم.
نماز اول وقت
امام رضا علیهالسلام و عمران صابی یکی از دانشمندان بزرگ عصر مأمون، در حضور خلیفه عباسی درباره توحید بحث میکردند. امام رضا علیهالسلام با استدلال محکم، به شبهههای او پاسخ میداد. هر لحظه بحث و مناظره آن دو اوج میگرفت تا اینکه هنگام نماز ظهر فرا رسید. حضرت همان لحظه از جا برخاست و فرمود: وقت نماز فرا رسیده است. عمران که چنین انتظاری نداشت گفت: ای آقای من! ادامه بحث و پاسخ سؤال مرا قطع نکن، همانا دلم آتش گرفت. حضرت تحت تأثیر احساسات و عواطف او قرار نگرفت و با کمال قاطعیت فرمود: نماز را میخوانیم و دوباره باز میگردیم. حضرت با همراهان خود برخاسته نماز خواندند و سپس به مجلس مناظره بازگشت و به ادامه بحث پرداخت.
احترام به دوستان
یونس بن یعقوب، یکی از شاگردان امام صادق علیهالسلام و امام کاظم علیهالسلام و از اهالی عراق بود که در سفر به مدینه منوره از دنیا رفت. هنگامی که حضرت رضا علیهالسلام از وفات یونس آگاه شد، به پاس سابقه طولانی محبت او به اهلبیت، از او به نیکی یاد کرد و به سرپرست قبرستان بقیع پیام داد تا اجازه دهند یونس را در آنجا به خاک بسپارند. حضرت حنوط و کفن یونس را فرستاد و به شاگردان پدرش اعلام کرد که در تشیع جنازه او شرکت کنند. شخصی به نام علی بن الحسین میگوید: روزی در قبرستان بقیع کنار قبر یونس بن یعقوب رفتم. نگهبان قبرستان از من پرسید: صاحب این قبر کیست که ابوالحسن الرضا علیهالسلام به من سفارش کرده تا چهل روز بر روی قبرش آب بپاشم. گفتم: این قبر یونس بن یعقوب، آزاد کرده امام صادق علیهالسلام است.
جود و بخشش
امام رضا علیهالسلام همانند پدران بزرگوار خود در آشکار و نهان، کمکهای زیادی به مستمندان و نیازمندان مینمود و برای حل مشکلات آنان از هیچ کوششی دریغ نمیکرد. روزی شخصی خدمت امام رضا علیهالسلام رفت و گفت: ای فرزند رسول خدا! به اندازه جوانمردی خویش به من عطا کن و کمکی به من برسان. حضرت فرمودند: ای مرد! چنین توانی ندارم که به اندازه جوانمردی خودم انفاق کنم. او گفت: پس به اندازه جوانمردی من کمک کن. حضرت به غلام خود فرمود: دو هزار دینار به او بده. در قضیهای دیگر، حضرت تمام اموال خود را در روز عرفه بین مردم تقسیم کرد. فضل بن سهل که شاهد ماجرا بود به حضرتش اعتراض کرد و گفت: ای ابالحسن! این کار خسارت بزرگی است. حضرت فرمودند: بلکه این کار غنیمت است؛ هرگز بخشش آنچه را در برابر آن به اجر و کرم الهی میرسم خسارت نمیدانم.
همسفره غلامان
روزی امام رضا علیهالسلام با غلامان خود که بعضی از آنان سیاه پوست بودند، سر یک سفره غذا میخوردند. در این هنگام مردی از شیعیان بلخ وارد شد و حضرت را به آن حال مشاهده کرد. پس رو به حضرت کرد و گفت: ای فرزند رسول خدا! برای شما شایسته نیست با غلامان همغذا شده و بر یک سفره بنشینید. حضرت در جواب او فرمودند: «به درستی که خدای ما یکی است و همه ما از یک پدر و مادر (آدم و حوا) هستیم. پاداش و جزا هم برای اعمال انسانهاست. علاوه بر این که غذا خوردن با غلامان علامت تواضع و فروتنی است». بعد امام دوباره مشغول خوردن غذا شد و به همراه آنان از سفره کنار رفت.
فروتنی
روزی حضرت رضا علیهالسلام وارد حمام عمومی شد و برای شست و شو در جایی نشست. مردی که حضرت را نمیشناخت رو به امام کرد و از ایشان خواست تا پشت او را کیسه بکشد و بر روی او آب بریزد. حضرت شروع به کیسه کشی و نظافت بدن او کرد. شخصی از راه رسید و امام رضا علیهالسلام را در حال شستن بدن مرد دید. با دیدن این منظره، ناراحت شد و به سوی مرد آمده و گفت: آیا این مرد کیسه کش را میشناسی؟ گفت: ایشان علی بن موسی علیهالسلام است. مرد با شنیدن این حرف ناراحت شد و از جای خود برخاست و از حضرت معذرت خواهی کرد، ولی حضرت با کمال مهربانی و فروتنی او را دلداری داد.
نماز باران
در یکی از سالهای ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام ، خشکسالی خراسان را فراگرفت. منافقان از این فرصت استفاده کرده، این حادثه را به بدقدمی امام تعبیر کردند. در چنین موقعیتی، مأمون از امام درخواست کرد نماز باران بخواند. حضرت دستور داد مردم سه روز روزه بگیرند و در روز سوم که مصادف با روز دوشنبه بود، به همراه جمعیت زیادی به بیابان رفت. امام رضا علیهالسلام بعد از راز و نیاز، دستان خود را به سوی خالق بینیاز بالا گرفت و فرمود: «بار پروردگارا! تو حق ما اهل بیت را بر مردم بزرگ و با اهمیت شمردهای و همان گونه که دستور دادهای به ما متوسل شده و به فضل و رحمت تو امیدوار هستند و چشم به احسان و نعمت تو دارند. پروردگارا! باران رحمت خود را بر آنان نازل فرما». بعد از دعای امام رضا علیهالسلام به یکباره آسمان دگرگون شد و باران بسیاری بارید و همه جا از رحمت بیپایان الهی سیراب گردید.
مقام امامت
حضرت امام رضا علیهالسلام در سخنانی میفرماید: «امام، خورشید تابانی است که جهانی را نورانی کرده و در افقی است که دستها و دیده بدان نمیرسد. امام ماه تابنده، چراغ فروزنده، نور طلوع کننده و ستاره راهنما در تاریکیهای شب است. امام ابری باران زا، آسمانی سایه بخش، زمینی هموار، و چشمهای جوشان است. امام، پدری مهربان، همانند مادری دل سوز و پناه بندههای خداست». امام رضا علیهالسلام در بیان امامت و ولایت حضرت ابراهیم علیهالسلام میفرماید: «حضرت ابراهیم پس از این که به مقام امامت مفتخر شد، از درگاه خداوند آرزو کرد نسل او نیز از این افتخار بهرهمند شوند. خداوند در پاسخ او فرمود: «امامت، عهد و پیمان الهی است که ظالمان و تبهکاران شایسته آن نیستند». خداوند با این بیان، امامت و رهبری هر انسان ظالم و گنهکاری را تا روز قیامت باطل کرده است.
خمس
یکی از دستورهای مالی برای مسلمانان، پرداخت یک پنجم از مازاد درآمد سال است که خمس نامیده میشود. در زمان غیبت امام زمان علیهالسلام ، فقهای جامع شرایط، عهدهدار مصرف خمس هستند. گروهی از مردم خراسان به حضور امام رضا علیهالسلام رسیده و از حضرت خواستند آنها را از پرداخت خمس معاف داشته و خمس اموالشان را به آنان ببخشد. حضرت که میدانست آنان شایسته بخشش نیستند و با نیرنگ میخواهند این وظیفه الهی را ترک کنند، به آنها فرمود: «این چه نیرنگی است که به کار میبرید؟ شما با زبان خود به ما اظهار اخلاص و دوستی میکنید، ولی از حقی که خداوند آن را برای ما قرار داده کوتاهی مینمایید». حضرت در ادامه سخنان خود فرمود: «حلال نمیکنیم، حلال نمیکنیم، حلال نمیکنیم». همچنین آن حضرت در بیان فضیلت و آثار و برکات خمس میفرماید: «خمس، مایه کمک به دین ماست».
زکات
زکات، یکی از واجبات الهی و از منابع اقتصادی حکومت اسلامی است که نقش فراوانی در گسترش عدالت اجتماعی و اقتصادی داشته، میتواند حکومت را برای برطرف سازی شکاف طبقاتی یاری دهد. زکات هزینهای است که افراد دارای شرایط، باید برای برخی از کالاهای زندگی خود پرداخت کنند. پیشوای هشتم امام رضا علیهالسلام در مورد آثار و برکات پرداخت زکات میفرماید: «اگر مردم زکات و حقوق مالی خود را بپردازند، هیچ فقیری پیدا نمیشود. خداوند زکات را برای تأمین زندگی نیازمندان و در امان ماندن اموال ثروتمندان واجب کرد. خداوند کسانی را که از نعمت سلامت برخوردارند، موظف کرد تا برای رفع نیازهای بیچارگان و مبتلایان آماده باشند و به آنان کمک کنند. بدانید که زیاد شدن اموال، ایجاد محبت و مهربانی در میان طبقات مختلف مردم و تأمین آبرومندانه نیازهای درماندگان، از آثار و برکات پرداخت زکات است».
صله رحمادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا ( پنج شنبه 88/8/7 :: ساعت 12:22 عصر )
»» یا امام جعفر صادق(ع)
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا ( سه شنبه 88/7/21 :: ساعت 10:39 عصر )
»» اکرام محرومان و مستمندان
اشاره
اکرام محرومان و مستمندان، پیام جاودانه همه ادیان توحیدی به ویژه دین مبین اسلام است. آیات و روایات فراوانی در زمینه کمک به محرومان و نیکوکاری آمده است که در آنها پاداش نیکی، خیر و جزای بدی، شر دانسته شده است. انسانهای نیکوکار و باایمان، خود را در همه حال در محضر الهی میبینند و کارها و رفتار خود را در راه رضای خداوند انجام میدهند. شکرگزار نعمتهای پروردگار هستند و یکی از نمودهای سپاسگزاری از نعمتهای الهی را کمک به محرومان میدانند.
هفته اکرام با هدف تقویت روحیه عدالتخواهی، رفع تبعیض، گسترش فرهنگ محرومیتزدایی میان مردم و ایجاد ارتباط منسجم میان نهادها و سازمانهای مسئول در عرصه فقر و محرومیتزدایی تعیین شد. ترویج سنتهای نیک و گسترش فرهنگ نیکوکاری و توجه به نیازمندان، مهمترین تکلیف مسئولان نظام مقدس اسلامی است که با تلاش دلسوزانه خود، گروههای محروم و مستضعف جامعه را یاری میرسانند تا همواره غیرتمند و شرافتپیشه زندگی کنند. توجه به دیگران و بر طرف ساختن مشکلات آنها، نه تنها موجب ایجاد آرامش و برقراری عدالت و امنیت در اجتماع میشود، بلکه زمینهساز رشد و پیشرفت جامعه است.
کمک به محرومان؛ عمل بهشتی
کمک به محرومان و نیکوکاری، پیام جاودانه همه ادیان الهی است.در این میان، دین اسلام، تنها مکتبی است که به شکلی کاملاً متعادل بر کمک به محرومان و مستضعفان تأکید دارد. خداوند در قرآن کریم با سفارش مؤمنان به عدل و احسان میفرماید: «همانا خداوند، آفریدگان را به عدل و احسان فرمان میدهد.» کمک به محرومان در سخنان پیشوایان معصوم نیز وظیفهای انسانی و دینی دانسته شده است. امام علی علیهالسلام ، نشست و برخاست با فقیران را موجب افزایش روحیه شکرگزاری در انسان میداند و میفرماید: «همنشین نیازمندان باش تا شکرت افزون گردد.»
در زندگی امامان، توجه به اصل اخلاقی گرهگشایی و دستگیری از محرومان فراوان به چشم میخورد و آن بزرگواران با دست گشوده، به بینوایان و نیازمندان بذل و بخشش میکردند. رسول گرامی اسلام فرموده است: «نیازمندان را دوست بدارید، با آنان همنشین شوید و به یاریشان بشتابید».
از دیدگاه اسلام، فقر، چهرهای بس زشت و ناخوشایند دارد؛ زیرا زمینهساز بسیاری از ناهنجاریهای فردی و اجتماعی است. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «نزدیک است که فقر به کفر انجامد.» بنابراین، کمک به محرومان و نیازمندان، کاری پسندیده و بهشتی است؛ زیرا انسانی را که در پرتگاه کفر قرار میگیرد، نجات میدهد و او را از خواری در برابر ثروتمندان که به آبرو و دین وی آسیب میزند، بازمیدارد و سبب ایجاد روحیه نشاط و شادابی و حفظ کرامت و آبروی انسانی او میشود.
از آنچه دوست دارید، بگذرید تا به نیکی برسید
«هرگز به نیکی نمیرسید تا از آنچه خود دوست دارید، انفاق کنید و هر چه انفاق کنید، حتما خدواند بدان داناست.» رسیدن به مقام نیکوکاران واقعی، شرایط بسیاری دارد. یکی از آنها، انفاق کردن از اموالی است که انسان به آن علاقه دارد. عشق و علاقه واقعی به خدا و احترام به اصول انسانی و اخلاق آنگاه روشن میشود که انسان بر سر دوراهی قرار میگیرد: در یک طرف، مال و ثروت یا مقام و منصبی است که مورد علاقه شدید اوست و در طرف دیگر، خدا، انسانیت و نیکوکاری قرار دارد. اینجاست که انسان با انتخاب راه نیکی و نیکوکاری، عشق و علاقه حقیقی خود را به خداوند اثبات میکند. بعضی افراد عادت کردهاند وسایل و اموال دست دوم یا دست چندم خود را انفاق میکنند. این انفاقها، نه موجب تربیت معنوی و پرورش روحی انسان میشود و نه سودی به حال نیازمندان دارد، بلکه در برخی موارد، اهانت به آنها و تحقیر ایشان نیز شمرده میشود. پس سزاست در انفاق که گیرنده حقیقی آن خداوند است و طرف دیگر آن، تهیدستان هستند، دقت کنیم تا موجب توهین و تحقیر نیازمندان نشویم و به ورطه گناهی ناخواسته نیفتیم.
انفاق امروز، پساندازی برای فردا
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! از آنچه به شما روزی دادهایم، انفاق کنید، پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن نه خرید و فروشی است و نه دوستی و نه شفاعت.» در این آیه، خداوند به انفاق اشاره میکند که یکی از وظایف مهم مسلمانان است و سبب ریشهکنی فقر در جامعه و برقراری عدالت اجتماعی و اقتصادی میشود، اشاره میکند. این آیه، مفهوم گستردهای دارد و انفاقهای مالی واجب و مستحب و انفاقهای معنوی، مانند دانشگستری را دربرمیگیرد.
بخش دوم آیه که میفرماید: «امروز که توانایی دارید انفاق کنید، پیش از آنکه روزی فرارسد که نه خرید و فروشی در آن است و نه دوستی و شفاعتی»، اشاره به این است که راههای نجات این دنیایی، هیچکدام در جهان آخرت وجود ندارد. نه توان داد و ستدی هست که سعادت و نجات از عذاب را برای خود بخرید و نه دوستیهای مادی این جهان که با سرمایههای خود به دست میآورید، به کارتان میآید. بنابراین، تنها انفاق و نیکوکاری امروز، پساندازی برای فردای آخرت است.
خداوند؛ گیرنده صدقات
خداوند در قرآن میفرماید:«آیا نمیدانستند که فقط خداوند است که توبه را از بندگان میپذیرد و صدقات را میگیرد. به درستی که خداوند، توبهپذیر و مهربان است.» همچنین در روایات فراوانی آمده است که صدقه، به طور مستقیم در دست خداوند قرار میگیرد. امام صادق علیهالسلام در اینباره میفرماید: «چیزی نیست مگر اینکه خداوند برای دریافتن و ثبت آن، مَلِکی را مأمور کرد، جز صدقه که مستقیم در دست خداوند قرار میگیرد.» این امر افزون بر اینکه سبب تشویق صدقهدهنده است، به او تذکر میدهد آن کس که صدقه را دریافت میکند، خداوند است، نه فقیر. پس بر فقیر منت نگذارید و ارزش کار خود را از بین نبرید. با این نگرش که در واقع، خدا، گیرنده صدقات است، فرد، صدقه را با حالت فروتنی و ادب میپردازد. این عمل، درخت نیکوکاری و توجه به دیگران را در وجود او آبیاری میکند، از فاصلههای طبقاتی میکاهد و سبب پیشرفت جامعه اسلامی میشود.
هر چه کنی، به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی
«اگر نیکی کنید، به خود کردهاید و اگر بدی کنید، از آن خودتان است». بهترین راه تشویق انسان به کار خیر، بهرهگیری از حس غریزی خوددوستی اوست. قرآن ابتدا میفرماید: «هر کس در گرو اعمال خویش است.» آنگاه ادامه میدهد: «نیکیهایی که میکنید، به خود میکنید و زیان بدیهای شما نیز به خودتان برمیگردد.» بدین وسیله، انسان را به خوبی و پرهیز از زشتی دعوت میکند.
امام علی علیهالسلام در این باره میفرماید: «تو اگر نیکی کنی، خودت را گرامی داشتهای و به خودت نیکی کردهای و اگر بدی کنی، خودت را خوار کردهای و به خودت زیان رساندهای.» این سنتی همیشگی است و نیکیها و بدیها سرانجام به خود انسان بازمیگردد. هر ضربهای که انسان به دیگری میزند، بر پیکر خویشتن روا داشته و هر خدمتی به دیگری میکند، در حقیقت به خود خدمت کرده است. در طول تاریخ بسیار بودهاند کسانی که همواره در پی اجرای عدالت و صلح، نیکوکاری کردند و ثمرهاش را در این دنیا یا دنیای ابدی به دست آوردند.
انفاق فقط برای رضای خدا
«کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند، سپس در پی آنچه انفاق کردهاند، منت و آزاری روانمیدارند، پاداش آنها نزد پروردگارشان محفوظ است و نه ترسی دارند و نه اندوهگین میشوند.» اخلاص در عمل، یکی از مسائل مهم در مورد انفاق کردن است. پیشوایان معصوم علیهمالسلام در روایتهای بسیاری بر این مطلب تأکید کردهاند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «به یقین، خداوند، صدقه و انفاق کسی را که به فرد باایمانی نیکی کند، سپس او را با سخن آزار دهد یا منتی بر او بگذارد، باطل میکند.» امام علی علیهالسلام نیز میفرماید: «بخشندگی، از بزرگواری طبع است و منت نهادن، خوبی را تباه میکند.» امام صادق علیهالسلام هم در این باره فرموده است:«منت نهادن، خوبی را از میان میبرد».
برخی از آثار و فواید صدقه در کلام معصومان علیهمالسلام
پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله : «صدقه، بلا را دفع میکند و مؤثرترین داروست. درد و بیماری را چیزی جز دعا و صدقه از بین نمیبرد».
پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله : «صدقه، هفتاد نوع بلا را دفع میکند».
امام علی علیهالسلام : «صدقه، دارویی مؤثر است».
امام محمدباقر علیهالسلام : «احسان و صدقه، فقر را میزداید و بر عمر میافزاید و هفتاد مرگ دلخراش را از صاحب خود دور میکند».
امام صادق علیهالسلام : «بیماران خود را با صدقه درمان کنید».
احسان و انفاق در آیات و روایات
خداوند در قرآن میفرماید:«به خدا و پیامبر او ایمان آورید و از آنچه شما را در (استفاده از) آن جانشین کرده است، انفاق کنید؛ زیرا کسانی از شما که ایمان آورند و انفاق کنند، پاداش بزرگی خواهند داشت.» نیز در جایی دیگر میفرماید: «در حقیقت، پروردگار است که روزی را برای هر کس از بندگانش که بخواهد، گشایش میدهد یا بر او تنگ میگرداند. هرچه انفاق کنید، عوضش را او میدهد و او بهترین روزیدهندگان است».
همچنین در روایات متعددی، به لزوم احسان وانفاق به عنوان وظیفه اخلاقی و انسانی در جامعه اشاره شده است. برای نمونه، پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «یکی از حقیقتهای ایمان، انفاق کردن در حال تنگدستی است.» امام علی علیهالسلام نیز فرموده است: «شما به انفاق کردن آنچه به دست آوردهاید، محتاجترید تا به دست آوردن آنچه گرد میآورید». ایشان در جایی دیگر میفرماید:«خوشا به حال کسی که زیادی مال خویش را انفاق میکند».
انفاق آشکار و پنهان امام حسن مجتبی علیهالسلام ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا ( سه شنبه 88/7/14 :: ساعت 7:29 عصر )
»» کمک به محرومان چرا؟
رفع فواصل اجتماعی بر اثر انفاق
بیچارگی و تهیدستی از یک طرف، و تراکم ثروت و دارایی از طرف دیگر باعث شده جوامع مختلف بشری دوقطبی شوند؛ قطبی ثروتمند و قطبی مستمند. هر مکتبی برای رفع این معضل شدید اجتماعی چارهای اندیشیده است. اسلام راهحلهایی جامع و کامل به کار گرفته که اگر یک جامعه این راهکارها را به کار بندد، به طور قطع بر این مُعضل فائق آمده، طعم شیرین آن را با رفع فواصل اجتماعی و نزدیک شدن سطح زندگی افراد به هم خواهد چشید. اسلام صلاح کار را در انفاق، تحریم و ممنوعیت رباخواری، وضع مالیاتهای اسلامی و به کارگیری اموری چون وقف و قرضالحسنه دانسته است.
انفاق موجب فراوانی
قرآن انفاق را مانند بذری دانسته که هفت خوشه میرویاند که در هر خوشه آن صددانه هست؛ یعنی همانطور که هر دانه بذر بر اثر واقع شدن در زمینِ مناسب به هفتصد دانه تبدیل میشود، مال نیز با انفاق، رشد و فزونی مییابد؛ در حالی که تصور برخی، خلاف این است، ایشان تصور میکند با انفاق چیزی از انفاق کننده کم میشود و بر دیگری افزوده میشود.
جایگزینی انفاق در قرآن
به ظاهر با انفاق چیزی از انفاق کننده کم میشود، ولی در حقیقت چنین نیست. قرآن بشارت میدهد که «هرچیزی انفاق کنید، چیزی جانشین میشود». ممکن است مالی که انسان برای خود نگه میدارد، بر اثر عوامل طبیعی و غیر طبیعی از بین رود، ولی مالی که در راه خدا بخشیده، در واقع در محل اَمنی به امانت گذاشته که هیچ عامل طبیعی و غیر طبیعی نمیتواند آن را تهدید کند.
بالندگی انفاق در روایات
طبق بیان پیامبر اکرم(ص) فرشتهای هر روز ندا میدهد: «خداوندا، به انفاق دهندگان، عوض بده» و فرشتهای نیز ندا میدهد: «خداوندا مال بخیلان را نابود کن».
انفاق در نزد خدا
خداوند به انفاقِ انفاق کننده توجه دارد و از آن (پنهان و آشکار) خبر دارد و به همین دلیل انسانهای آگاه، انفاق را مایه تقرب به خداوند میدانند و با آن به سوی خدا گام بر میدارند؛ چرا که میدانند هر انفاقی که برای خدا باشد، هر چند ناچیز و کوچک، نزد خداوند ثبت میشود.
صدقه موجب نزول روزی
پیامبر گرامی اسلام(ص) صدقه را از راههای جلب روزی و نزول رزق دانسته است.
چند فایده دیگر برای صدقه
صدقه، فقر را از بین میبرد؛ عمر را زیاد میکند؛ مرگ بد را دفع مینماید، حساب قیامت را آسان میکند؛ موجب آبادی و رونق خانه میشود؛ موجب ادای قرض میشود؛ ناراحتیهای روحی را زائل میکند؛ جان انسان را از گزند و آفات و مال او را از تصرف اشرار حفظ میکند؛ قضای الهی را برطرف میکند؛ و از همه مهمتر، پاداش اُخروی دارد.
بهترین صدقه در روایات
از روایات چنین فهمیده میشود که بهترین صدقه، انفاق به ارحام و خویشاوندان است؛ چرا که انفاق و صدقه به مستمندانِ بیگانه فقط صدقه است، ولی به مستمندان خویشاوند علاوه بر انفاق، صله رحم نیز میباشد و بیشک چنین انفاقی دو سود دارد: یکی سود و فایده انفاق و دیگری فواید صله رحم. به همین سبب است که پیامبر بزرگوار اسلام فرمودهاند: «در جایی که خویشاوندان محتاج باشند، صدقه به غیر پذیرفته نیست». در واقع این امر اهمیت و اولویت صدقه و انفاق را به خویشاوندان ثابت میکند.